جوهر خیال

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دارم به مرزی می رسم که دیگه استرس ندارم.

بلکه استرس منو داره:/


پ.ن) شاید باور نکنید ولی منم می تونم استرس بگیرم. حتی...

پ.ن٢)همیشه فکر می کردم سال کنکور خیلی سخته. ولی اصلا بد نگذشت. مشکل اینجا بود که خوش هم نگذشت. چقدر امسال کم خندیدیم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۷
seta kua

تا حالا توی کویر زیر ستاره ها خوابیدید؟ این جور وقتا احساس می کنم آسمون به زمین خیلی نزدیکه. نه...دقیق تر که بخوام بشم، احساس می کنم من به آسمون خیلی نزدیکم. احساس می کنم که معلقم. احساس می کنم که بی وزن می شم. کشیده میشم سمت ستاره هایی که سال هاست مردن. احساس می کنم بی کران جهانی نامم رو فریاد می زنه. و من دلم می خواد آروم دستامو سمتشون دراز کنم. احساس می کنم اگه دستمو بیشتر سمتشون دراز کنم بالاتر و بالاتر می رم. نزدیک تر و نزدیک تر. چهره ی مرگ یک ستاره رو لمس می کنم. و نوری رو در آغوش می کشم که والاتر از هر رویایی تا ابد برای تمام جهان ترسیم درخششی بر پرده ی تاریکی رو محقق می کنه. نقاشی بی نظیر برای تمام جهان نابینا و بی روح.اما من این کارو نمی کنم. دستامو آروم دراز می کنم سمت ستاره ها...اما کامل نه. نیمه. نکنه دراز کنم و بالاتر نرم. اون وقت همین رویا، همین حس معلق بودن، همین حس صدا شدن هم از بین می ره. و وقتی رویا باقی نمونه...به کدوم ندا زندگی کنم؟

اینجور وقتاست که ایمان پیدا می کنم یه گربه ام. گربه ی توی جعبه ی شرودینگر. موفق و شکست خورده در یک زمان. یا به روایتی...هیچ کدوم. این کاریه که ترس با همه ی ما می کنه.حسرت پیروزی یا شکست؟ کدوم عذاب آورتره؟ با کدوم راحت تر میشه زندگی کرد؟ حتی اونم برای خودش یه جعبه است...نه؟ جعبه های متوالی که ما مدام بازشون می کنیم. هربار با فکر این که گربه زنده است ذوق می کنیم. اما گربه با هر بار بیرون اومدن دوباره توی یه جعبه ی دیگه گیر می کنه. آخرش یه روز می میره. یه جا شیشه ی زهر بالاخره میشکنه و ما حسرت می خوریم که اگه از جعبه ی قبلی درش نمی آوردیم نمی مرد...می فهمید؟ حسرت واهی...بی معنی...توی همچین ماجرایی گیر کردیم. هزاران هزارت جعبه ی مرگبار و فقط یه گربه.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۲۳:۵۴
seta kua